مگر میشود؟!......

متن مرتبط با «نبودی» در سایت مگر میشود؟!...... نوشته شده است

تو تنها نبودی!

  • گذاشته ام کنار تخت کتاب را، تا عمدا مجبور شوم بخوانمش و هر شب به یادت بیافتد دلم و سوز جانکاه تا اعماق وجودم برود و بلکه اشکی، شاید مرا به تو نزدیک تر کند عشق زندگی ام...امشب دومین صحابه ات را خواندم. چه بگویم مولا، اینکه هر پرده ای از به ظاهر دوستان ات بر می افتد و دلم میخواهد فریاد بزنم.تو تنها نبودی...آنقدر جنگ جویان و قدرتمندان و با وفایان قدیم بودند که برایت نامه نوشتند و تنهایت گذاشتند به موقع چشم گفتن.از رفاعه بن شداد چه ناله کنم.از اصحاب حضرت علی ع بوده باشد کم است؟!از مسیب بن نجبه خواندم و دلم سوخت.از بهترین اصحاب امیر المومنین باشی...با امام حسن مجتبی ع بیعت کرده باشی و حتی عجبیب تر آنکه جریان عاشورا را از زبان سلمان سالها قبل شنیده باشی و به وقایع آینده آگاه شده باشی....در صفین برای یاری علی ع بر علیه معاویه جنگیده باشی...بعد برای امامت حسین ع نامه نوشته باشی و او را دعوت کنی و عجبا و واسفاه که با آن همه درک و شعور ...تردید کنی و بعد موقع یاری پسر پیغمبر خیلی راحت در خانه ات بنشینی و به چشم ببینی که دارند می‌روند او را بکشند و هیچ کاری نکنی با آن همه عزت و ثروت و.....چرا که دوستت سلیمان بن صرد هم از یاری امام دست برداشته و تو هم با آن همه ارادت به اهل بیت، باز جایی که باید قوی باشی...سستمی شوی...اینجاست که حس می کنم چه قدر خواندن تاریخ واجب است...خواندن از کسانی که به ظاهر دوستدار دین هستند و ذره ای اما حاضر به ترک شرایط فعلی خودشان نیستند!!نکند ما هم این قدر بیخیال بوده باشیم در برابر امام زمان مان ....نکند چون این قدر شرایط زندگی مان را و راحتی مان را دوست داریم، حتی به آمدنش فکر هم نمی کنیم؟!چه برسد به از بین رفتن داشته هایمان برای کسی که در حق بودنش هیچ شکی نیس, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها