مگر میشود؟!......

متن مرتبط با «هوای» در سایت مگر میشود؟!...... نوشته شده است

هوای بهشت

  • هوای غروب جمعه و حال بسیار بد من...بعد از نماز بود که واقعا دیدم اگر بنشینم در خانه، از تب و سردرد دیگر چیزی نمی فهمم...با اینکه حاضر شدن برایم خیلی سخت بود، اما نیت زیارتچهل اختران...نیرویم را مضاعف کرد.حضرت موسی مبرقع...حال و هوای آرام بخشی که دارد...یا علی گفتیم و راه افتادیم....باد خنک که به صورتم می خورد...انگار وجودم پر از گرمای تابستان بود...نوه بلافصل امام جواد علیه السلام هستند به همراه فرزندان و همسران و نوادگانشان...همچنین امام زاده زید...که جد بزرگوارشان، همان امام زاده علی اکبر چیذر هستند...خیلی جای باصفایی هست...همین قدر که سرم را روی شبکه های نقره ای سرد،گذاشتم...انگار هر چه غصه بود...هر چه درد های ناگفته...از زبان بی زبانی ام لبریز شد...آن قدر که حس کردم، جانم دوباره تازه شد...جالب اینکه...مدت ها بود که نیت خرید چادر نماز برای عزیزی را داشتم،یک بار هم رفتم اینترنتی بخرم و جور نشده بود...خادمی آنجا روی یک میز، تعدادی از روسری ها و چادر های نذری را داشت می‌فروخت...یک قواره چادر نماز تبرکی با گل های صورتی‌..۲۰۰ تومان...با ذوق خریدمش...همان یکی را ازش داشت...از کجا می دانستید...که به دنبال چادر نماز هستم.....این هم هدیه با ارزش من....انگار چند کیلو از وزن غصه هایم کم شده بود...وقتی برگشتیم...جایتان خالی...تازه خنده دار اینکه فالوده هم خوردیم!! همه می روند فرنی داغ می خورند...ما فالوده...الهی شکر...به خاطر همه چیز.... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها