لذت زندگی...

ساخت وبلاگ

آبکشی برنج که تمام شد....باقلاهای سبز و خوشرنگ که لای برنج خودنمایی می کرد، مرا برد به روز بلندی که با خواهر تهرانی و دخترش...خانه آقاجان مانده بودیم.

چند روزی که حس کردم باید از همه وجودم...لذت ببرم.

به قول حاج آقا....دین برای لذت بردن هم هست...

جمله زیبایی که اکثر اوقات باعث می شود...بیشتر کتاب بخوانم.

بدانم... معانی را که آمدند...برای بهتر شدن...برای لذت زندگی...

وقتی می‌خواهی بهتر شوی...حتما خدا هم کمکت می کند...

راهی نشانت می دهد که خودت هم فکرش را نمی کنی...

کتابی...پندی....صوتی....حرفی...

به هر حال تو بخواه....شروع کن....تنها نیستی...

آن روزها من پر از درد بودم....اما خواستم که همه را ببخشم و خوب فکر کنم.

خواستم هیچ توقعی از کسی نداشته باشم.

گذشته را رها کردم و دیشب دیدم که همان باقلا های خوشگل...که با حس خوب و پر از انرژی در آن روز گرم خرداد...پاکشان کرده ام و پخته ام...چه قدر، در خودشان انرژی ذخیره دارند...

چه قدر با دانه دانه شان....طعم امید و لذت را حس کردم.

فکر کردم....فقط همان چند روز که خوش گذشت...را به یادم سپرده ام...با خواهرک خرید می رفتیم...

به مامان کمک می کردیم...

آقاجان با ویلچر پارک می رفت‌..

توی حیاط صبحانه می خوردیم...و می خندیدیم...

نه روزهای بلند تابستان...نه سفر دور و دراز....

برایم عجیب بود....

زندگی را قدر دانستن...فهمیدن...بخشیدن...

اینها همه مفاهیم دینی ما هستند....

اما اکنون آمده اند و از نظریات پوچ غرب زده به خورد عده ای ساده

می دهند...شکر گزاری بنویس حالت خوب می شود!!!.....

نمی گویم شکر گزاری بد است...

اما ما خودمان دین به این خوبی داریم.

اگر واقعا میخواهی حالت بهتر باشد...باید ببینی نه تنها بد نکرده باشی....در حق کسی...ظلم نکرده باشی....بلکه خوبی هم بکنی...

این طور بزرگ می شوی و شاد....

با بخشیدن روحت آزاد می شود...

مگر میشود؟!.........
ما را در سایت مگر میشود؟!...... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tast-good بازدید : 29 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1402 ساعت: 13:43