نویسنده خاموش!!

ساخت وبلاگ
امروز یاد خیلی وقت پیش افتادم که برای بخش کودک، مجله سنجاقک و پوپک می نوشتم!

روزگار خیلی خوبی بود. چون با تمام وجود سعی می کردم، داستان هایی رو براشون بنویسم که از واقعیت های زندگی باشه!. بهشون چیز یاد بده!. 

اون قدر ذوق و شوق داشتم که خودم هم یه جورایی، کودک درونم بیش فعال شده بود!

وقتی داستان هام چاپ می شد، اولین نسخه هاش رو به خودم میدادن!.

چه کیفی داشت که نشون دوستام می دادم!. 

اماحالا که چند سال گذشته و من بیشتر دلم می خواد مستقل از مجله باشم،همه چیز سخت شده!.کاغذ گرون شده!. هزینه چاپ سر سام اور شده!!. ناشر ها کم و بیش نامردی می کنن!!.

جالب ترین و بدترین وجه اون اینه که، مردم ما پول برای کتاب نمی دن!!!.

حتی اگه کتاب برای بچه هاشون باشه!. حتی اگه مذهبی باشه!.

اینا رو خیلی وقت بود به کسی نگفته بودم!. خیلی وقت بود، یاد اون مردی که مدیربخش داستان مجله بود و ازش متنفر بودم نیافتاده بودم.

همون کسی که باعث شد از دنیای بچه ها دور بشم!.

یا حتی یاد اون ناشری که داستانم رو به اسم خودش چاپ کرد و اسم منو به عنوان ویرستار زد.

دلم خواسته، که بنویسم. دلم! خیلی وقته که می خواد با ذوق و شوق برم اسم خودم رو به عنوان گروه داستان  مجله ببینم.

اما مهم منم که باز هم نا امید نمی شم. هیچ کس نمی تونه منو از دنیایی که متعلق به اون هستم  دور کنه.

 

 (رمز فقط به دوستان خانم داده می شود که وبلاگ دارند.)

مگر میشود؟!.........
ما را در سایت مگر میشود؟!...... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tast-good بازدید : 163 تاريخ : شنبه 27 بهمن 1397 ساعت: 18:58