درد ودل با بی بی جان!

ساخت وبلاگ

دیروز عصر حوالی حرم بی بی قدم می زدیم.

چقدر خوشحالم که توانستیم به حرم دختر موسی بن جعفر نزدیک تر بشویم.

اصلا وقتی تمام غم های عالم هم اگر بر دوشت سنگینی کند، باز هم وقتی از در حرمش بیرون می آیی هیچ یادت نمی آید. نه غمی. نه گله ای. انگار که اصلا غمی نبوده است.

دیشب وقتی به حانه برگشتیم از ان کوه درد خبری نبود. به خانم شکایت همه را کردم. 

در این همه سال تحملشان کردم. حرف ها، حدیث ها و تکرار مکررات.

به درک عجیبی رسیدم. وقتی دلم می گیرد قرآن را باز  میکنم و می خوانم. 

با خودم گفتم: عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد!. من همیشه می خواستم از جمع غیبت کنندگان دور شوم. حالا با این آدم بی ادب که تازگی ها رفتار های  زشتی از خودش در جمع نسبت به من بروز

می دهد، بهانه ای به دست من داد که از آن ها دور و دور تر شوم.

خیلی وقت ها باید سکوت کنی و از خودت فقط رفتار اعتراض آمیز نشان بدهی.

حرف زدن با آدم هایی که حرف نمی فهمند و مغرور هستند، هیج وقت به سرانجام نمی رسد.

 

مگر میشود؟!.........
ما را در سایت مگر میشود؟!...... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tast-good بازدید : 118 تاريخ : دوشنبه 27 خرداد 1398 ساعت: 6:22