دعوت

ساخت وبلاگ
یه زمانی بود که هرجا می خواستی بری، کافی بود فقط بری لباس بپوشی و بری خونه کسی که دوست داشتی.

مطمئن بودی که صاحبخونه هیچ وقت بدش نمی یاد. 

اما الان خیلی عوض شده!. کافیه حتی خونه نزدیک ترین افراد بی دعوت بری. اونقدر میرن و میان

که می فهمی چقدر معذب هستن!. تازه این حالت فقط برای سر زدنه!!. اگه بخوای خونشون شامی یا نهاری هم بمونی که دیگه هیچی!. احساس قتل عمل بهت دست میده.

من خیلی توی این وادی دعوت و اینها نبودم. اما حالا از برخورد هایی که دیدم، به این نتیجه رسیدم که حتی خونه نزدیک ترین افراد هم بدون اینکه دعوتم بکنن، نرم.

این  آداب مسخره رو خودمون ساختیم. خیلی وقت نیست که آدم ها عوض شدن. وقت هایی که دلت می گرفت فقط کافی بود از خونه بزنی بیرون.

در خونه هر کسی که دلت می خواست رو می زدی!. واقعا برق خوشحالی رو توی چشماش

می دیدی!!!

شام و غذا مهم نبود. خونه ها همیشه سماورشون به راه بود!.

الان حتی وقتی با دعوت هم خونه کسی میری، یا زن و شوهره با هم دعوا کردن( قشنگ معلومه از چشاشون یا سردی حالت هاشون) یا اینکه حس می کنی شامتو که خوردی بهتره تشریفت رو ببری!!.

چرا نمی شه احساس آرامش رو از صاحبخونه بگیری. چرا مهر و محبت ها کم شده؟!(البته میدونم که این گرونی ها هم بی تاثیر نیست. ولی واقعا دلیل این نیست).

خدا رو شکر که هوا خیلی بارونی ولطیفه. حداقل آسمون خدا رو می بینی و کیف میکنی.حرکت آروم ابرها. نم نم بارون. تمیزی درخت ها. بوی عید هم کم کم داره میاد.

این چند وقت کلی گلدون تازه کاشتم. انگار این گل ها حرف من رو خیلی خوب می فهمن. باهوشن. باهاشون درد و دل می کنم. به روی برگاشون آب اسپری می کنم و اونا هم حال می کنن. چه رابطه عمیقی!!!!  

مگر میشود؟!.........
ما را در سایت مگر میشود؟!...... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tast-good بازدید : 219 تاريخ : شنبه 27 بهمن 1397 ساعت: 18:58