هستم اگر می روم...

ساخت وبلاگ

به همه چیز خوب نگاه می کنم. به دست های خشک و چروکیده مادرم. به لک های صورت پدرم.

به روزهایی که در کنارشان بودم. به روزهای تنهایی ام.

به خودم. به بچه ها. انگار زمان کار خودش را آرام و بی صدا می کند.

چه قدر دلم سوخت برای مادری که دلتنگ شنیدن صدای پسرش بود، بعد از هفته ای دوری!.

دلم برای پدری  که با همه بیماری اش و کیسه بزرگ داروهایش به دیدن دخترش آمده بود و رنج راه را به دوش کشیده بود.

اما بعد  گفتم این زندگی است و جای غم نیست.

اگر جوانی آنها برای ما شد، جوانی من هم برای بچه های آینده.

هستم اگر می روم،گر نروم نیستم.

 

مگر میشود؟!.........
ما را در سایت مگر میشود؟!...... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tast-good بازدید : 101 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 17:57