زیر درخت انجیر

ساخت وبلاگ
 حیاط خانه پدری ام، برایم پر از خاطره های بی نظیر است. انگار با هر سختی و غمی

دلم می خواهد که برگردم به آن حیاط و باز زیر درخت های پر از میوه اش آرام بگیرم.

آلبالو، گردو، آلو ، زردآلو، انجیر، به،شاه توت سیاه.

برای من میوه ها همه، یاد آور روزهای خوش کودکی اند.

درخت انجیر سیاهی که مانند یک جنگل وسط حیاط بود. آلبالویی که شاخه های آن تا پایین می رسید و وانبوه آلبالو های ترش مزه اش در میان گرمای به اندازه تمام خوراکی های عالم خوش طعم و مزه بود.

با خواهرم همیشه نمکدان بر می داشتیم و زیر درخت می نشستیم و آنقدر آلبالو می خوردیم که تمام لباس هایمان قرمز می شد.

یا وقتی که در میان ظهر تابستان، صدای زنگ در را می شنیدم و عمویم ودختر عمویم ریحانه را که از همه بیشتر دوست داشتم و با یک پیکان زرد از تهران می آمدند. با هم زیر درخت تنومند انجیر خاله بازی می کردیم واز خنکی برگ های زبر انجیر گرمای تابستان را حس نمی کردیم. 

دو درخت شاه توت بیرون در حیاط که همیشه سفره برکتش برای همه پهن بود.

آنقدر که اگر رهگذری را بالای دیوار می دیدیم،تعجبی نداشت.

پدرم همیشه با مهربانی می گفت: بگذارید مردم بخورند. از گشاده دستی پدرم همیشه سفره اش  پهن بود.

مهمانی های هر هفته دوست و فامیل. وقتی با خودم به تنهایی های خودم فکر می کنم، واقعا به خودم حق می دهم که دلم بگیرد از این حجم سکوت.

البته که عادت چیز خوبی است. عادت به تنهایی و تنهایی.

 

مگر میشود؟!.........
ما را در سایت مگر میشود؟!...... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tast-good بازدید : 201 تاريخ : شنبه 27 بهمن 1397 ساعت: 18:58