اولین گذار بعد از چهل روز

ساخت وبلاگ

از وقتی که گفتند کرونا آمده در خانه مانده بودم. هم به خاطر خودم و دیگران.نمیدانم چرا وقتی قرار است یک کاری را انجام بدهیم ، می رویم عکس آن کار را انجام میدهیم. اگر همان روزهای اول وقتی با زبان خوش گفتند در خانه بمانید،مانده بودیم ، این قدر مجبور نبودیم روزهای بیشتری را تحمل کنیم.ان هم به ضرب زور.

واقعا قلب درد گرفته بودم. وقتی همسری آن هم با همراه پذیرفت که برای خریدن نان من را هم ببرد،اصلا یادم رفته بود که چطور باید حاضر شوم. همه روسری هایم گم شده بودند. نمی دانستم چه باید بپوشم!.

وقتی با آرنج در را باز کردم و کلی با ترس و لرز و دست های بالا سوا  ماشین شدم، اصلا باورم نمی شد درخت ها سبز شده اند. من از زمان یخ بندان بیرون را ندیده بودم.

انگار برای اولین بار شهر را می دیدم. انقدر زیبا و خواستی بود فلکه مفید. انقدر بلوار سالاریه قشنگ شده بود. چمن ها سبز خوش رنگ. گل های کوچک زرد رنگ میان چمن ها در آمده بود. گل های قرمز رنگ .

با این مراعات و نبودن آلودگی همه چیز پاک تر و خوش رنگ تر بود. یک چیز جالب اینکه دور فلکه مفید همیشه تعدادی کارگرمنتظرن. در کمال ناباوری دیدم همه شان با بیل و کلنگ به صف شده اند و طلبه ای دارد اسمشان را می نویسد.نمیدانم شاید میخواست کمکشان کند.وقتی از نانوایی برگشتیم دیدم هیچ کدامشان نبودند.خدارا شکر.

مگر میشود؟!.........
ما را در سایت مگر میشود؟!...... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tast-good بازدید : 112 تاريخ : پنجشنبه 28 فروردين 1399 ساعت: 14:02