بهار

ساخت وبلاگ

نمی دانم از چه بنویسم ، از درد های پرستاران خسته، از مردمان فقیری تنها راه درآمد شان دست فروشی و کارهای روزمزدی بود. از خستگی و کلافگی مادران صبوری که نامشان در هیچ جایی نمی آید. 

از غم نوشتن کاغذی قطور می شود به نام کتاب. 

اما باز هم بهار آمده است. آرام اما مثل همیشه. نمی شود امید را از بهار یاد نگرفت. همان درخت خشکیده و زشت بادام ،مانند عروس جلوه کرده است و دلبری می کند.

شاید همه روزهای سخت با اشک تمام شود،اما باز هم خورشید کوه یخ رد ذوب می کند و بنفشه از زیر یخ ها سر بر می آورد.

باهمه دل نازک شدنم می جنگم با غول خستگی و دل تنگی ام.هر روز می گویم این نیز تمام میشود. خدایا خودت کمک کن!.

مگر میشود؟!.........
ما را در سایت مگر میشود؟!...... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tast-good بازدید : 83 تاريخ : پنجشنبه 28 فروردين 1399 ساعت: 14:02