وقتی در را باز کردم، چشمم افتاد به صورتش انگار یک نفر کتکش زده باشد، سرخ و برافروخته بود.
همان طور که داشت پتو را نشانم میداد، شروع کرد به درد و دل کردن.
"عجب زمانه ای شده. هر بار میری خرید یه قیمت جدید میگن!
توی یه هفته ده تومن رفته روی قیمت ها..."
یک ریز حرف میزد و من فقط گوش میدادم.
گاهی تأییدش میکردم. بنده خدا یکی از همسایه ها بود که کار خانگی داشت و پتو و لوازم آشپزخانه و ....زده بود.
هر بار هم جنسی میخواستی، برایت می آورد دم در خانه.
زن درستکار وساده ای است.
خودش میان حرف هایش گفت: که رفتم بازار طلا فروشی ها غلغله.
گفتم اگر مردم ندارند، پس این پول طلا خریدن ها از کجا میاد!!
من هم ساده گفتم: می دانی خیلی سخت است و گرانی بیداد می کند.
اما بدتر و سخت تر اینکه خیلی از فروشندگان و مردم هستند که خواسته یا ناخواسته دامن میزنند به این وضع آشفته.
مثلا اینکه فروشگاه های بزرگ مثل همین افق و ...اینها که روز به روز خرید نمیکنند، اینها برای سود حداقل خرید چند ماه را انجام میدهند.
اما وقتی قیمتی مثلا چای بالا برود، آنها از نظر خودشان قیمت رامیکشند بالا. که کاملا از نظر شرع حرام است.
این شده که پیاز که توی خاک خودمان تولید می شود و ربطی به دلار ندارد میرود بالا...
روزگاری دیر نیست که این دلار نفرین شده از ارزش می افتد و پرده ها بیافتد و معلوم شود که واقعا چه کسانی پشت این ماجرا ها هستند...
اگر ما مردم به خودمان رحم نکنیم، پس از چه کسی توقع داریم؟
من دارم برای کمک به همسایه پتویی را میخرم که شاید هم آنقدر ها لازم نداشته باشم.
اما وقتی میبینم که او هم مثل خود ماست و تنها راه زندگی و حفظ آبرویش همین است، چطور سرم را راحت بگذارم و بخوابم در حالی که او از شدت نگرانی و غصه دارد از فشار له میشود؟!
باید به هم رحم کنیم.این قدر ولع و خریدن های غیر ضروری هم باعث طوفان قیمت هاست.
تا چیزی را واقعا احتیاج نداریم نخریم و یا کم.
مگر میشود؟!.........برچسب : نویسنده : tast-good بازدید : 69