جمعه بازار

ساخت وبلاگ

فکر کنم چهار پنج سالی بود که نرفته بودیم جمعه بازار.

اصلا فکر نمی کردم این قدر خوش بگذرد. باران هم می‌بارید و هوا عالی بود.

کش چادر و کلی ریزه های آشپزخانه بود که مدت ها وقت نمی کردم بروم بخرم. بعد میان همه خرده فروش ها یک آقایی بود که توی فرغون گردو می‌فروخت. کیلویی ۱۲۰. من هم وسوسه شدم که بخرم. گفتم تمام آنهایی که جلو چیده سفید و قشنگ هست، حتما گردوهای آن طرف هم خوب هست.

اما وقتی آمدیم خانه از ذوقم کلی شکستم وشاید از هر ده تا یکی گوشتی و سفید بود. بعد به ذهنم رسید همه را آسیاب کنم و فسنجان درست کنم.

حدود یک پیاله کوچک شد.

اما چیزی که خیلی عجیب بود آنقدر فسنجانم روغن انداخت و برکت پیدا کرد که نگو.خیلی لعاب دار هم بود.

شاید واقعا همه چیز را نباید از روی ظاهر خرید، اما خدا را شکر این بار نتیجه کار عالی بود.

اینکه چندین ساعت قدم زده بودیم و متوجه زمان نشده بودم، خیلی حالم را بهتر کرد.

مگر میشود؟!.........
ما را در سایت مگر میشود؟!...... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tast-good بازدید : 68 تاريخ : پنجشنبه 11 اسفند 1401 ساعت: 3:06