تو یک مادری...

ساخت وبلاگ

نرسیده به مطب سونو و تمام آن شلوغی های شب عید فطر، دلم پر بود از امید...پر از بیم... از طرفی لکه بینی های دیروزش... من تازه می خواستم پست آمدنش را بگذارم.... عکس چک بیبی دو خط کم رنگش...که دیدنش قلب خسته ام را شاد می کرد... اما دلشوره های این چند وقت عجیب آزارم می داد... وقتی به مطب رسیدیم...داشت ربنای اذان را پخش می کرد... پاهایم یخ زده بود و تمام تنم خیس عرق... صدای منشی که می گفت برو بخواب خانم... مگر میشود؟!.........
ما را در سایت مگر میشود؟!...... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tast-good بازدید : 53 تاريخ : دوشنبه 4 ارديبهشت 1402 ساعت: 13:22