و دوباره زندگی

ساخت وبلاگ

وقتی حدود دو ماه دور بوده باشی از زندگی عادی...از خانه ات...وسایلی که باعث راحتی ات بوده اند و...

حالا برایت وضوح رنگ ها چند برابر شده است.لذت می بری حتی از روزمره هایت...

از کبریت هایی که دیگر نم کشیده نیستند

از نبودن آن حجم حشره و عنکبوت هایی که نیششان تمام تنت را یادگار گذاشته اند...

از دیدن فراوانی ریحان و جعفری و سبزی های مختلف...

حالا من به خانه خودم برگشتم و هر چند که قم گرم است هنوز..

اما دل تنگ بودم برای دیدن بی بی جانم که همان نیمه شب رسیدن...به جلوی درب حرم رفتیم و سلامی عرض کردیم، هر چند که ناپاک بودیم...

و تمام خستگی سفر از تنم بیرون شد با همان یک نظر دیدن گنبد طلایی اش و نفس کشیدن در هوای حضورش...

چه دانی که شاید که این دل تنگی دو طرفه باشد و این آرزویی است برای من...و اشک هایی که سبک می کنند قلب و جانم را...

خوشحالم که برگشتم...با وجود دل تنگی برای کلبه کوهستانی...

برای آب چشمه...برای هوای پاک و خنک...

برای کندن و خوردن آلوچه های ترش جنگلی تا حد دل پیچه و...

برای دیدن دریای ابر...هر عصر...

برای ماست های خوشمزه و چرب...

خدا را سپاس برای همه چیز...ممنون ای عزیز ترینم...

مگر میشود؟!.........
ما را در سایت مگر میشود؟!...... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tast-good بازدید : 48 تاريخ : دوشنبه 6 شهريور 1402 ساعت: 23:40