و باز بیماری

ساخت وبلاگ

شب از نیمه گذشته بود که قطار ارام وبی صدا، در ایستگاه حضرت معصومه س قم ایستاد.

تاکسی گرفتیم و خسته و بیمار به خانه رسیدیم...

به زحمت لباس هایم را عوض کردم و مسواک زدم و نالان به رختخواب افتادم...

نیمه بیدار یک استکان چای میخورم...

تصاویر این چند روز سفر زیبا....مهربانی های آقا امام هشتم ع

و فکر هایی که دیگر، مغزم را سوراخ نمی کند....

روز آخر رفتیم دارالشفا و یک کیسه دارو و سرم گرفتم.

دکتر گفت آنفلوآنزا گرفته ای...احتمالا همه از تو بگیرند در خانه..

گفت: باید صبر کنی دوره اش بگذرد....

خلاصه که عطسه فراوان...سرفه...بدن درد...

دارو ها را میخورم تا ببینم چطور می شود.

دلم گرفته است از تنهایی و مریضی و...دلم برای مادرم تنگ شده است..

مگر میشود؟!.........
ما را در سایت مگر میشود؟!...... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tast-good بازدید : 36 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1402 ساعت: 11:41