مثل همیشه سفره پاک کردن سبزی را پهن کردم و چاقو زدم که بند پلاستیکی سبزی را ببرم که صدای زنگ موبایل آمد.
گوشی روی بلندگو بود و صحبت شروع شد..من نیز شنونده بودم...
صدای دلنشنین استادی بزرگ که صحبت از خلقت وجودی انسان
داشت...اینکه ماه ها دیدن فیلم ساخته شدن جنین و رشد او و بعد از تولد را دیده اند...
اینکه استاد بزرگی که سالها در دانشگاه های بنام درس اقتصاد خوانده اند و اکنون به دنبال چیستی وجود و خلقت هستند...خیلی تامل برانگیز بود...
اینکه بهترین زندگی ها را دارند و هیچ کمبودی ندارند و اکنون به این نتیجه بزرگ رسیده اند...که خداوند جهان با این عظمت و خلقت موجودی به نام انسان آفریده است...
این همه تشریفات در شکم مادر و در برای جسم او تدارک دیده است...بعد از تولد نیز همه چیز برای او مهیا کرده است...
یک پدر و مادر مهربان...تمام طعم های خوشمزه دنیا...
راحتی و پوشاک...همه چیز در اختیار اوست...
آیا صرفا آمده که در این دنیا به خوشی و لذت بپردازد و تمام شود با مرگ؟!!
من جعفری و گشنیز پاک میکردم و روحم به مانند تشنه ای پذیرای این همه بزرگی خداوند...
آیا ها و چرا ها... چه قدر خوب هستند...
اینکه به دنبال چیزی باشی که مهم است و اگر ندانی از استاد دیگری بپرسی....
اینکه سن تو سال به سال بیشتر شود و تو همانی باشی که بودی...خیلی دردناک است...
و این همه جدای از لذتی بود که فهمیدم، حوزه چه قدر روی رشد و شکوفایی فکر و درک و استنباط علمی روح و فکر اثر دارد....
اینکه بدانی دانشگاه چه قدر در تربیت حقیر است...و چه قدر اشتباه است که میخواهیم فقط بچه هایمان را بفرستیم دانشگاه که مدرکی به دست بیاورند و غافل از اینکه چیزی یاد نخواهند گرفت....
سبزی های کوکوی این بار شاید مزه دیگری دارند...مزه ای با طعم درک و شاید شروع چرا ها....
دنیا خیلی عجیب است...
مگر میشود؟!.........برچسب : نویسنده : tast-good بازدید : 80